قالب پرشین بلاگ


rain of the love
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
دوست عزیز برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باران عشق و آدرس rain-of-the-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چرا رفتی؟!؟!

دلم با بودن تو دشتی سر سبز پر از گلهای احساس عشق بود... ولی با نبودنت یکباره به کویری ترک خورده پر از خارهای خود رویش بیابانی شد... دلیلش را خودت بهتر از من میدونی دیگه لازم نیست تکرار کنم... بازم یک سوال تکراری؟    الهه ی من چرا رفتی؟ چه آسون من از یاد تو رفتم... چه آسون... باورم نمیشه این همون الهه است که روزها وشبهاش با یاد من سپری میشد. این همون الهه است اگه یک وقت نبودم برای نبودنم غصه می خورد. الان که تو اوج نبودنم به فکرم نیست. الان که بیشتر از همیشه به محبتش نیاز دارم پیشم نیست. من که باورم نمیشه؟ اصلا واسم سوال شده چرا رفت؟ آخه من چیکار کردم که باید تاوان پس بدم... یک سوال ازت دارم؟ من جواب این دلو چی بدم. بهش بگم تو کجا رفتی...! ای دل بمیر نمیدونم کجاست؟ میدونم خیلی وقته مردی دلم... بیشتر از اینا بمیر تا دیگه بهونه اش را نگیری دیگه سراغشو از من نگیری... بسوز بساز با این زندگی... ای کاش در این ماتم کده یک ذره مهربونی بود ای کاش... ای کاش دیگه کارم به جایی نمی رسید که دیگه حوصله انتظار را هم نداشته باشم... ای کاش... من لابد بد کردم که بد می بینم. من دوست داشتم دوستم داشتی مثل قدیما. اگه خبری ازم نمیشد نگرانم میشدی ولی الان چی؟ روزها می گذرند پی در پی سراغی از من نمی گیری. آخه درسته گفتن عاشق تنهاست... ولی نه تا این حد که روزی صد بار آرزوی مرگش را بکنم.

[ دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:دل نوشته, ] [ 16:31 ] [ shayan ]
.

این روزها آب وهوای دلم آنقدر بارانی است .آنقدرکه رخت های دلتنگیم

 فرصتی برای خشک شدن ندارند...

 

 

 
[ جمعه 27 آبان 1390برچسب:دل نوشته, ] [ 20:54 ] [ shayan ]

شبی تاریک و پر از سکوت در اتاقم تنهاتر از همیشه... ناامید از فردایی روشن... بازم

 نقش چشمات در خیالم... تنها جایی که با همه بی قراریهام احساس آرامش

میکنم... خاطرات با تو بودن در حال رفت وآمد در ذهنم هستن... هنوز چشم به راهتم

 دیونه... آخه چرا این نفسام تلخه واسم؟ ای کاش زودتر از موعود مقررم فرشته مرگ

مرا به کام خویش می گرفت و این روح خسته را به آسمونا میبرد... هر جا که باشه

 دیگه بدتر از این جا که نیست... شاید این جوری یک بار بمیرم... ولی الان همه

لحظاتم شده مردن و زنده شدن... بذار حداقل یک کم از قصه عشقمون بگم تا شاید

خوابم ببره... یکی بود یکی نبود غیر خدا هیچکی نبود یکی عاشقی بود که یک

معبودی داشت... عاشقه دل خوش به وجود معبودش بود و پرستش اون بالاترین

عبادتش بود... نمیدونست که یک روز الهه اش میره دنبال سرنوشتش و اونو تنها

میزاره... و هیچی جز یادش براش یادگاری نمیزاره... نشنیدم چی گفتی: یک کم تندتر

 بگو: چی! روزهای شاد هم داشتیم! خوبه! ولی میدونی چیه: این حرفتم باور میکنم

 آره روزهای شاد هم داشتیم ولی این قدر روزای غمگین داشتیم که شادیهای

کوچیکمون لا به لای دریای غمها گم شدن...

[ جمعه 27 آبان 1390برچسب:دل نوشته, ] [ 15:48 ] [ shayan ]

شبی تاریک و پر از سکوت در اتاقم تنهاتر از همیشه... ناامید از فردایی روشن... بازم نقش چشمات در خیالم... تنها جایی که با همه بی قراریهام احساس آرامش میکنم... خاطرات با تو بودن در حال رفت وآمد در ذهنم هستن... هنوز چشم به راهتم دیونه... آخه چرا این نفسام تلخه واسم؟ ای کاش زودتر از موعود مقررم فرشته مرگ مرا به کام خویش می گرفت و این روح خسته را به آسمونا میبرد... هر جا که باشه دیگه بدتر از این جا که نیست... شاید این جوری یک بار بمیرم... ولی الان همه لحظاتم شده مردن و زنده شدن... بذار حداقل یک کم از قصه عشقمون بگم تا شاید خوابم ببره... یکی بود یکی نبود غیر خدا هیچکی نبود یکی عاشقی بود که یک معبودی داشت... عاشقه دل خوش به وجود معبودش بود و پرستش اون بالاترین عبادتش بود... نمیدونست که یک روز الهه اش میره دنبال سرنوشتش و اونو تنها میزاره... و هیچی جز یادش براش یادگاری نمیزاره... نشنیدم چی گفتی: یک کم تندتر بگو: چی! روزهای شاد هم داشتیم! خوبه! ولی میدونی چیه: این حرفتم باور میکنم آره روزهای شاد هم داشتیم ولی این قدر روزای غمگین داشتیم که شادیهای کوچیکمون لا به لای دریای غمها گم شدن...

[ جمعه 27 آبان 1398برچسب:دل نوشته, ] [ 15:0 ] [ shayan ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

«به نام خدا شایان هستم، از بچگي بزرگ شدم، تو بيمارستان به دنيا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکيم بچه بودم، با رفيقام دوست شده بودم، دو تا خواهر برادر دارم که با هم خواهر برادرن، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج دارم نه، بعضي شبها که مي خوابم خواب مي بينم، تو خونمون زندگي مي کنيم، تا حالا نمردم و....
آرشيو مطالب
امکانات وب

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 95
بازدید کل : 21752
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1